دوشنبه 9 تیرماه 87 در موسسه رهیاب نقد و بررسی کتاب" از شیطان اموخت و سوزاند" نوشته فرخنده آقایی برگزار گردید .
فرخنده آقایی سال 1335 در تهران متولد شده و آثار او بشرح زیر است:
• تپههای سبز/ مجموعه داستان
• راز کوچک / مجموعه داستان
• یک زن، یک عشق/ مجموعه داستان
• جنسیت گمشده/ رمان
• یک عکس یادگاری با فرخنده آقایی (درباره نویسنده)
• گربههای گچی/ مجموعه داستان
• از شیطان آموخت و سوزاند / رمان
کبوتر ارشدی مجری برنامه در ابتدا به معرفی فرخنده آقایی و آثار ایشان به ویژه کتاب " از شیطان آموخت وسوزاند" پرداخت .سپس دیگر مهمان برنامه آقای سلحشور که از روزنامه نگاران و نویسندگان معاصر هستند را به حضار معرفی کردند . آقای سلحشور متولد 1347 در رشت هستند و از اثار ایشان میتوان به کتابهای " در آینه"، " خداحافظ یزدان" ، "دیوان خشم " ، "دارم احتجاب را زنده میکنم"،"ژنرال به فرشته شلیک کرد" نام برد.
آقای سلحشور در آغاز اعلام نمودند که بر خلاف روال قبل اینبار تصمیم گرفتهاند که چیزی بین تک نگاری و نقد ارائه کنند و سپس متن نقدی را قرائت نمودند . متن ارائه شده همانند متن کتاب" از شیطان آموخت وسوزاند" با تاریخها آغاز میشود. این یادداشتها از روزی که به جلسه دعوت میشوند تاساعتی قبل از شروع جلسه ادامه مییابد.
بر اساس این متن ،کتاب مشکل بزرگی را حل کرده است و آن انطباق وضعیت داستانی مدرن با جامعه ایران است . ایشان یکنواختی و خسته کنندگی و عدم وجود موقعیت ثانویه را از دلایل عمده ضعف اثر دانستند و خاطرنشان کردند که به قول گلشیری نویسنده به کنار هدف زدهاست .
در ادمه خانم ارشدی از آقای سلحشور پرسید : با توجه به اینکه گفتید که این رمان شما را قانع نمیکند و وضعیت ثانویه ندارد .آیا میتوانید بیشتر توضیح دهید ؟
- سلحشور : این کتاب به نظر من روی یک خط جلو میرود و وقتی هم که داستان تمام میشود دوباره به همان اول برمیگردد اما این برگشت یک برگشت دایرهای و مانند انچه در "پیرمرد ودریا " همینگوی وجود دارد نیست .در واقع داستان یک رکود دارد و شیلیکی در آن وجود ندارد.
- خانم ارشدی: اگر این کار را یک اثر رئالیستی بدانیم آیا این خصلت رئالیستی داستان زمان ما نیست ؟
- سلحشور: یکی از خوبیهای این کتاب دید غیر شخصی است . و از زبان خوبی در آن استفاده شده است . زمانی باب بود وقتی میخواستند در مورد لجن بگویند سعی میکردند از کلمات زشت و بد استفاده کنند در حالیکه بعدها در ادبیات این از بین رفت.
آقایی :خیلی ممنون از آقای سلحشور، شما خیلی روی کتاب دقت داشتید . کتاب در مورد تهران است و افراد بی خانمان .همانطور که گفتید شما با بخشی از این کتاب همذاتپنداری کرده اید . بسیاری از کسانی که این کتاب را خواندهاند با این کتاب ارتباط برقرار کردهاند و از نظر بسیاری هم این شلیک که مورد نظر اقای سلحشور است اتفاق افتاده است . به نظر من روح زمانه در این کتاب وجود دارد . خواننده این کتاب را صرف سرگرم شدن نمیخواند چون من سعی کردهام این کتاب را در قسمت ادبیات مسئول بیاورم من نویسنده هستم و فقط میتوانم کتاب بنویسم و حرف و مشکلات جامعه را بیان کنم . بسیاری از آدمها خودشان را در این کتاب میبینند جالب است بدانید خیلی از آدمهای پولدار هم بوده اند که این کتاب را خوانده اند و گفته اند ما هم بیخانمانی را احساس کردیم . من شخصا بعنوان یک زن تحصیلکرده و شاغل با خودم حس کردهام که کافیست کار و حمایت خانواده را از دست بدهم ، آنوقت وضعیتم مانند زن این داستان خواهد شد.
در مورد وجه ادبی داستان هم باید بگویم که من روی این کتاب 15 سال کار کردم .از سال 61 دارم مینویسم و فکر میکنم راه خودم را پیدا کردهام. به نظر من ما در ورای درام هستیم چون در این زمانه درام جواب نمیدهد ،دور و بر ما پر است از شلیک و بنگ بنگ ،به حدی که برای ما دیگر عادی شده است .
خانم معینی گفتند :"من این کتاب را خواندم و آنقدر برای من جالب بود که پیشنهاد کردم که دوستان باید در کارگروهها این کتاب را بخوانند ، به نظر من این کتاب برای زنان است و لازم است تا همه زنان ایران این کتاب را بخوانند ."
سئوالات شرکت کنندگان :
- خانم آقایی ضمن تشکر از شما دلیل نوشتن این شعر در پایان کتاب چیست؟
- آقایی : در این کتاب شرح تعدادی از تابلوهای امانوئل برگرفته از کتاب "تاریخ جلفا"ست . در زمان شاهعباس ارامنه از جلفای روسیه به جلفای اصفهان مهاجرت کردند . ارامنه قومی بودند ماهر و باسواد که به عمران و آبادی ایران پرداختند اما بعد از مرگ شاه عباس در حق آنان جفا شد و این شعر قسمتی از یک شعری بلند از یکی از عاشیقهای ارامنه است.
- سئوال : خانم آقایی با تشکر از شما و کتاب خوبتان . من هر وقت یک کتاب میخوانم اولین احساسم این است که از تجربیات این کتاب استفاده کنم . من یک زن 40 ساله هستم. وقتی ما زنها به این سن میرسیم تجربهای پیدا میکنیم و به قولی راهمان را پیدا میکنیم . اما در کتاب شما با اغراق همه چیز غلو میشود آیا شما قصد و غرضی داشتید؟
- آقایی : همانطور که در کتاب خواندید این زن به کلینیک روانپزشکی میرود و حتی دکترش هم به او میگوید که تو عقل معاش نداری و در واقع این زن در مراحلی از زندگی اش تعادل روحی ندارد . در زندگی او تعارضاتی وجود دارد ، او در دوره نوجوانی به مدرسه ژاندارک میرفته و رفتار او مانند رفتار غالب زنان هم طرازش نیست و کارهای پست نمیکند.
- سئوال : من هم فکر میکنم برخوردها و کارهایی که میکرد غلو آمیز بود ؟
- آقایی : ما کسی را که عزت نفسش را زیر پا نگذارد بیمار میدانیم ، چون خودش را نمیشکند پس مشکلدار است . این نکته کلیدی داستان است . من میتوانستم او را بشکنم اما این کار را نکردم .
- خانم آقایی با تشکر از شما ، من فکر میکردم این کار رئال است و با آن همذاتپنداری میکردم .مخصوصا جایی که خودش با پسرش تنها میشود خیلی گیرا بود.
مجری برنامه از آقای سلحشور خواستند تا در مورد صحبتهای حضار نظر بدهند
سلحشور : من با این کار همدلی دارم . نمیخواهم از جنبه سلبی با آن برخورد کنم ولی این رمان یک بخش را کم دارد
- سئوال : با تشکر از خانم آقایی ، من در تایید صحبتهای آقای سلحشور باید بگویم که من انتظار داشتم از این سردرگمی خارج شوم و احساس میکردم باید این حالت ثانویه وجود داشته باشد.
- خانم آقایی :من هم از شما تشکر میکنم ، من فکر میکنم این اتفاق در جاهایی در کتاب افتاده است مثلا در همانجایی که او صاحب خانه میشود .
- سئوال : من برای نوشتن این کتاب به شما تبریک میگویم .من احساس کردم کتاب شما مستند است . معضلات جامعه را میگوید ، همین که ما خانه سبز نداریم و مسئله اقلیتها را که ما آنها را نجس میدانیم و استکانشان را برمیگردانیم اما در کل این کتاب آن هیجان و کشش را ندارد ؟
- خانم آقایی : با تشکر از شما . البته این کتاب طوری نوشته شده است که شما هر کجایش را که دوست نداشته باشید میتوانید رد شوید . حالا من یک سئوال از شما دارم چرا آن قسمتهایی را که دوست نداشتید رد نشدید ؟
- راستش را بخواهید دلم نیامد. من عادتی دارم که نمیتوانم از چیزی رد شوم.
- همانطور که گفتم خواننده این کتاب میتواند هر قسمتش را که دوست نداشت رد شود .این کتاب میتواند آن شلیک نهایی مورد نظر شما را هم داشته باشد . مثلا همین از دست دادن فرزند که پایانی بر تمام آرزوهای این خانم است . در واقع تنها دلخوشی او همین است که بالاخره فرزندی دارد اما در آخر سر متوجه میشود که این فرزند هم چیزی جز بدهی برای او نگذاشته است و روی این پسر هم نمیتواند حساب کند .
- سئوال : ما ایرانیها همیشه عادت داریم بلندترین تیرگیها را جشن میگیریم . اما من میخواهم بلندترین روشنایی و تیرگان را به همه تبریک بگویم،امروز روز تیرگان است. این روز بر همه مبارک باد . خانم آقایی من از خواندن کتاب لذت بردم اما برای من سئوالی وجود دارد با توجه به هزینههایی که این خانم برای کلاس های خود میکند چرا هیچ پیشرفتی ندارد؟
- خانم آقایی : این خانم کلاس میرود اما تاثیر ندارد برای اینکه این کلاسها شاید افراد را از پیچ رد کند اما هیچوقت حل کننده مشکل نیست این زن عقلایی است و بسیار منطقی و در افکار و عقایدش جنبه خرافی ندارد .
- سئوال : خانم آقایی من سعادت خواندن کتاب را نداشتم و نظر نمیدهم در ضمن من خودم در مدرسه ژاندارک تحصیل کردم و شرایط این افراد را درک می کنم اما با توجه به صحبتهایی که دوستان کردند خواستم ببینم این داستان یک بیوگرافیست یا اتوبیوگرافی ؟
- بیوگرافی و اتوبیوگرافی هر کدام تعاریف خودشان را دارند که این داستان شامل هیچکدام نمیشود . این کتاب در واقع آنچه را که در ته زندگی همه ما است شامل می شود البته این کتاب بر اساس یک زندگی واقعی نوشته شده است . من یک مجموعه داستان دارم بنام یک زن ،یک عشق و داستانی بنام ولگا در آن هست که زندگی همین زن است . داستان از زبان دوست ولگا به نام مهتاب روایت می شود .
- سئوال : با تشکر از خانم نویسنده . من این حس کلافگی را داشتم و با خودم میگفتم تا کی این دربدری و آوارگی ادامه دارد اما در انتهای کتاب ، در یک جایی به قول آقای سلحشور به وضعیت ثانویه رسیدم و رها شدم و آن جایی بود که این خانم یک سر پناه پیدا کرد .رسیدن یه یک سقف کوچک ، همان من را آرام کرد .
آقای سلحشور به بررسی نظرات ارائه شده پرداختند و گفتند : از آنجا که منتقدین از حرف خود بر نمیگردند ،من باز هم میگویم که مرغ یک پا دارد این اثر یک چیزی را کم دارد . این تحلیلها را هم قبول ندارم چون وضعیت ثانویه در حکایت اتفاق نمیافتد بلکه در روایت شکل میگیرد .
سوال: من وقتی این کتاب را میخواندم تا یک سوم اول را بسرعت خواندم اما بعد از آن شخصیت این زن برای من به نوعی باز شد . چیزی که میخواهم بگویم این است که برای من ته این داستان باز است .
- خانم اقایی : هر نویسندهای جهانبینی خودش را در داستان منتقل می کند . مفهوم زندگی برای من همین است که در اخر داستان اتفاق میافتد که شما یک سرپناه دارید.دنیا همین است شما هر چقدر هم که پیشرفت کنید باز هم دلخوشی های افراد یکسان است.
آخرین فرد از حضار که سئوال پرسیدند سرکار خانم رنجبر ایرانی شاعر معاصر بودند : آقای سلحشور من یک انتقادی به شما دارم . در نوشته شما از همه چیز صحبت شد، اما هیچوقت به نقد این رمان بعنوان یک اثر ادبی نپرداختید . من انتظار داشتم وقتی اینجا میآیم نقدی از نثر و ادبیات نویسنده کتاب باشد نه صرفا بحثهای جانبی دیگر .
خانم راشد در پاسخ به انتقاد خانم رنجبر ایرانی فرمودند : البته چنین نقدهای ادبی قبلا در این جلسات انجام میشد اما متاسفانه جواب نداد . بعد از ان با توجه به علایق اعضا تصمیم گرفتیم تا آثار را بصورت مضمونی نقد کنیم و هر گاه منتقدی را دعوت میکنیم به آنها گوشزد میکنیم که بدنبال نقد صرف ادبی نباشند .