مهدی غزنویان

زندگی من

مهدی غزنویان

زندگی من

پیت موندریان

آنهایی که مثل من کارمند هستند حتما به این نکته توجه کرده‌اند که داشتن لیوان در بین کارمندان یک اصل مهم هست و نکته جالب این هست که اکثرا همکاران خانم سعی می‌کنند از لیوان‌هایی به مراتب بهتر و با کیفیت‌تر استفاده کنند .آقایان زیاد به این سوسول‌بازی‌ها اعتقادی ندارند و برای نوشیدن آب و چای به همان لیوان‌ها و فنجان‌های شرکت و اداره بسنده می‌کنند .

در بین همکاران ، ما یک دوستی داریم که تا قبل از ازدواج به همین لیوان‌ها و فنجان‌های شرکت بسنده می‌کرد اما حالا امروز لیوانی ‌با خود به شرکت آورده که همه ما را متعجب کرد و باعث شد تا من این‌ها را بنویسم.

لیوان زیبایی که با خطهای صاف و همچنین رنگ‌های شاد طراحی شده است. گذشته  از شوخی‌های مردانه و الطاف دوستان به این همکار محترم ما که  :"پسر تو تا دیروز توی پوست هندوانه آب می‌خوردی و تو را چه به این لیوان " ،‌" خوب عزیزجان پس قول دادی که دیگر با آفتابه آب نخوری "  گرفته ، ‌تا صحبت در مورد مزایای زن و مادر زن و زن ذلیلی و کلاس و....

طرح روی لیوان تقریبا این شکلی بود :

  

 

من خیلی از طرح خوشم آمد قبلا هم دیده بودم اما خوب دقت نکرده بودم . با کمی پرس و جو و گشت و گذار در اینترنت رسیدم به طراح آن که  پیت موندریان   است . و بعد رسیدم به منصور نصیری  که قبلا  اینجا درمورد آثار پیت موندریان  توضیح داده است .

در بین چیزی‌هایی که در مورد موندریان و طرح‌هایش خواندم  این چند مورد برای من خیلی جالب بود :

موندریان  به عرفان در هنر معتقد بود و سعی کرد تا انتزاع هندسی را جلوه بخشد .

عناصر اولیه یک طرح و نقاشی خطوط و رنگها هستند و موندریان همواره بر این بود تا با ایجاد یک نظم و انظباط ریاضی بین خطوط و رنگها به ساده‌ترین شکل نقاشی( نه سهل انگاری و ساده‌پنداری )  دست یابد.

حالا این طرح‌ها را ببینید و اگر کسی بیشتر در موردشان می‌داند برای من بنویسید.

 

 پیت موندریان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقد کتاب

دوشنبه 9 تیرماه 87 در موسسه رهیاب نقد و بررسی کتاب" از شیطان اموخت و سوزاند" نوشته فرخنده آقایی برگزار گردید .
فرخنده آقایی سال 1335 در تهران متولد شده و آثار او بشرح زیر است:
• تپه‌های سبز/ مجموعه داستان
• راز کوچک / مجموعه داستان
• یک زن، یک عشق/ مجموعه داستان
• جنسیت گمشده/ رمان
• یک عکس یادگاری با فرخنده آقایی (درباره نویسنده)
• گربه‌های گچی/ مجموعه داستان
• از شیطان آموخت و سوزاند / رمان

کبوتر ارشدی مجری برنامه در ابتدا به معرفی فرخنده آقایی و آثار ایشان به ویژه کتاب " از شیطان آموخت وسوزاند" پرداخت .سپس دیگر مهمان برنامه آقای سلحشور که از روزنامه نگاران و نویسندگان معاصر هستند را به حضار معرفی کردند . آقای سلحشور متولد 1347 در رشت هستند و از اثار ایشان می‌توان به کتابهای " در آینه"، " خداحافظ یزدان" ، "دیوان خشم " ، "دارم احتجاب را زنده می‌کنم"،"ژنرال به فرشته شلیک کرد" نام برد.
آقای سلحشور در آغاز اعلام نمودند که بر خلاف روال قبل این‌بار تصمیم گرفته‌اند که چیزی بین تک نگاری و نقد ارائه کنند و سپس متن نقدی را قرائت نمودند . متن ارائه شده همانند متن کتاب" از شیطان آموخت وسوزاند" با تاریخ‌ها آغاز می‌شود. این یادداشتها از روزی که به جلسه دعوت می‌شوند تاساعتی قبل از شروع جلسه ادامه می‌یابد.
بر اساس این متن ،کتاب مشکل بزرگی را حل کرده است و آن انطباق وضعیت داستانی مدرن با جامعه ایران است . ایشان یکنواختی و خسته کنندگی و عدم وجود موقعیت ثانویه را از دلایل عمده ضعف اثر دانستند و خاطرنشان کردند که به قول گلشیری نویسنده به کنار هدف زده‌است .
در ادمه خانم ارشدی از آقای سلحشور پرسید : با توجه به اینکه گفتید که این رمان شما را قانع نمی‌کند و وضعیت ثانویه ندارد .آیا میتوانید بیشتر توضیح دهید ؟
- سلحشور : این کتاب به نظر من روی یک خط جلو می‌رود و وقتی هم که داستان تمام می‌شود دوباره به همان اول برمی‌گردد اما این برگشت یک برگشت دایره‌ای و مانند انچه در "پیرمرد ودریا " همینگوی وجود دارد نیست .در واقع داستان یک رکود دارد و شیلیکی در آن وجود ندارد.
- خانم ارشدی: اگر این کار را یک اثر رئالیستی بدانیم آیا این خصلت رئالیستی داستان زمان ما نیست ؟
- سلحشور: یکی از خوبیهای این کتاب دید غیر شخصی است . و از زبان خوبی در آن استفاده شده است . زمانی باب بود وقتی می‌خواستند در مورد لجن بگویند سعی می‌کردند از کلمات زشت و بد استفاده کنند در حالیکه بعدها در ادبیات این از بین رفت.
آقایی :خیلی ممنون از آقای سلحشور، شما خیلی روی کتاب دقت داشتید . کتاب در مورد تهران است و افراد بی خانمان .همانطور که گفتید شما با بخشی از این کتاب همذات‌پنداری ‌کرده اید . بسیاری از کسانی که این کتاب را خوانده‌اند با این کتاب ارتباط برقرار کرده‌اند و از نظر بسیاری هم این شلیک که مورد نظر اقای سلحشور است اتفاق افتاده است . به نظر من روح زمانه در این کتاب وجود دارد . خواننده این کتاب را صرف سرگرم شدن نمی‌خواند چون من سعی کرده‌ام این کتاب را در قسمت ادبیات مسئول بیاورم من نویسنده هستم و فقط می‌توانم کتاب بنویسم و حرف و مشکلات جامعه را بیان کنم . بسیاری از آدمها خودشان را در این کتاب می‌بینند جالب است بدانید خیلی از آدمهای پولدار هم بوده اند که این کتاب را خوانده اند و گفته اند ما هم بی‌خانمانی را احساس کردیم . من شخصا بعنوان یک زن تحصیلکرده و شاغل با خودم حس کرده‌ام که کافیست کار و حمایت خانواده را از دست بدهم ، آنوقت وضعیتم مانند زن این داستان خواهد شد.
در مورد وجه ادبی داستان هم باید بگویم که من روی این کتاب 15 سال کار کردم .از سال 61 دارم می‌نویسم و فکر می‌کنم راه خودم را پیدا کرده‌ام. به نظر من ما در ورای درام هستیم چون در این زمانه درام جواب نمی‌دهد ،‌دور و بر ما پر است از شلیک و بنگ بنگ ،‌به حدی که برای ما دیگر عادی شده است .
خانم معینی گفتند :"من این کتاب را خواندم و آنقدر برای من جالب بود که پیشنهاد کردم که دوستان باید در کارگروه‌ها این کتاب را بخوانند ، به نظر من این کتاب برای زنان است و لازم است تا همه زنان ایران این کتاب را بخوانند ."

سئوالات شرکت کنندگان :
- خانم آقایی ضمن تشکر از شما دلیل نوشتن این شعر در پایان کتاب چیست؟
- آقایی : در این کتاب شرح تعدادی از تابلوهای امانوئل برگرفته از کتاب "تاریخ جلفا"ست . در زمان شاه‌عباس ارامنه از جلفای روسیه به جلفای اصفهان مهاجرت کردند . ارامنه قومی بودند ماهر و باسواد که به عمران و آبادی ایران پرداختند اما بعد از مرگ شاه عباس در حق آنان جفا شد و این شعر قسمتی از یک شعری بلند از یکی از عاشیق‌های ارامنه است.
- سئوال : خانم آقایی با تشکر از شما و کتاب خوبتان . من هر وقت یک کتاب می‌خوانم اولین احساسم این است که از تجربیات این کتاب استفاده کنم . من یک زن 40 ساله هستم. وقتی ما زنها به این سن می‌رسیم تجربه‌ای پیدا می‌کنیم و به قولی راهمان را پیدا می‌کنیم . اما در کتاب شما با اغراق همه چیز غلو می‌شود آیا شما قصد و غرضی داشتید؟
- آقایی : همانطور که در کتاب خواندید این زن به کلینیک روانپزشکی ‌می‌رود و حتی دکترش هم به او می‌گوید که تو عقل معاش نداری و در واقع این زن در مراحلی از زندگی اش تعادل روحی ندارد . در زندگی او تعارضاتی وجود دارد ، او در دوره نوجوانی به مدرسه ژاندارک می‌رفته و رفتار او مانند رفتار غالب زنان هم طرازش نیست و کارهای پست نمی‌کند.

- سئوال : من هم فکر می‌کنم برخوردها و کارهایی که می‌کرد غلو آمیز بود ؟
- آقایی : ما کسی را که عزت نفسش را زیر پا نگذارد بیمار می‌دانیم ، چون خودش را نمی‌شکند پس مشکل‌دار است . این نکته کلیدی داستان است . من می‌توانستم او را بشکنم اما این کار را نکردم .

- خانم آقایی با تشکر از شما ، من فکر می‌کردم این کار رئال است و با آن همذات‌پنداری می‌کردم .مخصوصا جایی که خودش با پسرش تنها می‌شود خیلی گیرا بود.

مجری برنامه از آقای سلحشور خواستند تا در مورد صحبت‌های حضار نظر بدهند
سلحشور : من با این کار همدلی دارم . نمی‌خواهم از جنبه سلبی با آن برخورد کنم ولی این رمان یک بخش را کم دارد

- سئوال : با تشکر از خانم آقایی ، من در تایید صحبت‌های آقای سلحشور باید بگویم که من انتظار داشتم از این سردرگمی خارج شوم و احساس می‌کردم باید این حالت ثانویه وجود داشته باشد.
- خانم آقایی :من هم از شما تشکر می‌کنم ، من فکر میکنم این اتفاق در جاهایی در کتاب افتاده است مثلا در همانجایی که او صاحب خانه می‌شود .

- سئوال : من برای نوشتن این کتاب به شما تبریک می‌گویم .من احساس کردم کتاب شما مستند است . معضلات جامعه را می‌گوید ، همین که ما خانه سبز نداریم و مسئله اقلیت‌ها را که ما آنها را نجس می‌دانیم و استکانشان را برمی‌گردانیم اما در کل این کتاب آن هیجان و کشش را ندارد ؟

- خانم آقایی : با تشکر از شما . البته این کتاب طوری نوشته شده است که شما هر کجایش را که دوست نداشته باشید می‌توانید رد شوید . حالا من یک سئوال از شما دارم چرا آن قسمت‌هایی را که دوست نداشتید رد نشدید ؟
- راستش را بخواهید دلم نیامد. من عادتی دارم که نمیتوانم از چیزی رد شوم.
- همانطور که گفتم خواننده این کتاب می‌تواند هر قسمتش را که دوست نداشت رد شود .این کتاب می‌تواند آن شلیک نهایی مورد نظر شما را هم داشته باشد . مثلا همین از دست دادن فرزند که پایانی بر تمام آرزوهای این خانم است . در واقع تنها دلخوشی او همین است که بالاخره فرزندی دارد اما در آخر سر متوجه می‌شود که این فرزند هم چیزی جز بدهی برای او نگذاشته است و روی این پسر هم نمی‌تواند حساب کند .
- سئوال : ما ایرانی‌ها همیشه عادت داریم بلندترین تیرگی‌ها را جشن می‌گیریم . اما من می‌خواهم بلندترین روشنایی و تیرگان را به همه تبریک بگویم،امروز روز تیرگان است. این روز بر همه مبارک باد . خانم آقایی من از خواندن کتاب لذت بردم اما برای من سئوالی وجود دارد با توجه به هزینه‌هایی که این خانم برای کلاس های خود می‌کند چرا هیچ پیشرفتی ندارد؟
- خانم آقایی : این خانم کلاس می‌رود اما تاثیر ندارد برای اینکه این کلاسها شاید افراد را از پیچ رد ‌کند اما هیچ‌وقت حل کننده مشکل نیست این زن عقلایی است و بسیار منطقی و در افکار و عقایدش جنبه خرافی ندارد .

- سئوال : خانم آقایی من سعادت خواندن کتاب را نداشتم و نظر نمی‌دهم در ضمن من خودم در مدرسه ژاندارک تحصیل کردم و شرایط این افراد را درک می کنم اما با توجه به صحبت‌هایی که دوستان کردند خواستم ببینم این داستان یک بیوگرافیست یا اتوبیوگرافی ؟

- بیوگرافی و اتوبیوگرافی هر کدام تعاریف خودشان را دارند که این داستان شامل هیچکدام نمی‌شود . این کتاب در واقع آنچه را که در ته زندگی همه ما است شامل می شود البته این کتاب بر اساس یک زندگی واقعی نوشته شده است . من یک مجموعه داستان دارم بنام یک زن ،یک عشق و داستانی بنام ولگا در آن هست که زندگی همین زن است . داستان از زبان دوست ولگا به نام مهتاب روایت می شود .

- سئوال : با تشکر از خانم نویسنده . من این حس کلافگی را داشتم و با خودم می‌گفتم تا کی این دربدری و آوارگی ادامه دارد اما در انتهای کتاب ، در یک جایی به قول آقای سلحشور به وضعیت ثانویه رسیدم و رها شدم و آن جایی بود که این خانم یک سر پناه پیدا کرد .رسیدن یه یک سقف کوچک ، همان من را آرام کرد .

آقای سلحشور به بررسی نظرات ارائه شده پرداختند و گفتند : از آنجا که منتقدین از حرف خود بر نمی‌گردند ،من باز هم می‌گویم که مرغ یک پا دارد این اثر یک چیزی را کم دارد . این تحلیل‌ها را هم قبول ندارم چون وضعیت ثانویه در حکایت اتفاق نمی‌افتد بلکه در روایت شکل می‌گیرد .

سوال: من وقتی این کتاب را می‌خواندم تا یک سوم اول را بسرعت خواندم اما بعد از آن شخصیت این زن برای من به نوعی باز شد . چیزی که می‌خواهم بگویم این است که برای من ته این داستان باز است .
- خانم اقایی : هر نویسنده‌ای جهانبینی خودش را در داستان منتقل می کند . مفهوم زندگی برای من همین است که در اخر داستان اتفاق میافتد که شما یک سرپناه دارید.دنیا همین است شما هر چقدر هم که پیشرفت کنید باز هم دلخوشی های افراد یکسان است.

آخرین فرد از حضار که سئوال پرسیدند سرکار خانم رنجبر ایرانی شاعر معاصر بودند : آقای سلحشور من یک انتقادی به شما دارم . در نوشته شما از همه چیز صحبت شد، اما هیچوقت به نقد این رمان بعنوان یک اثر ادبی نپرداختید . من انتظار داشتم وقتی اینجا میآیم نقدی از نثر و ادبیات نویسنده کتاب باشد نه صرفا بحث‌های جانبی دیگر .
خانم راشد در پاسخ به انتقاد خانم رنجبر ایرانی فرمودند : البته چنین نقدهای ادبی قبلا در این جلسات انجام می‌شد اما متاسفانه جواب نداد . بعد از ان با توجه به علایق اعضا تصمیم گرفتیم تا آثار را بصورت مضمونی نقد کنیم و هر گاه منتقدی را دعوت می‌کنیم به آنها گوشزد می‌کنیم که بدنبال نقد صرف ادبی نباشند .

ایران درودی

امروز یکشنبه 12 خرداد حضرت رئیس کیفور بود و از آنجا که همیشه باید از فرصت‌ها نهایت سوء استفاده را کرد ، از کشوی میز یک برگه مرخصی ساعتی با کاربن بیرون آوردم و بعد از چند ثانیه برگه پر شده را جهت امضاء به محضر رئیس برده و رستگار شدم. مدتها بود که دوست داشتم بروم و نمایشگاه را ببینم . می‌ترسیدم زودتر از زمان مقرر یک بلایی سر نمایشگاه بیاید و تمام شود و من نتوانم ببینم . بعد از دو هفته این اولین بار بود که شهر را در روز میدیم . شعاع وسعت تماشای من همین جاده مخصوص کرج است . صبح زود کار در شرکت و شب دیر در خانه و خواب. این تقریبا برنامه زندگی من در طی روزاست (در چند سال اخیر البته) . همچون هموطنان روستایی که محو زیبایی‌های بصری شهر می‌شوند ترافیک را سپری می‌کردم . حالا دیگر عجله‌ای نداشتم به انتهای خیابان باقر خان که رسیدم بعد از پیچ بیمارستان امام بدنبال جای پارک بودم و بعد از دوبار رفتن و برگشتن بالاخره بخت ما باز شد و جایی پیدا. پس از پارک ماشین و قل و زنجیر کردن آن از ترس فرار و رفتن بدون من ، به سمت موزه براه افتادم . احساس خوبی داشتم و دوست داشتم تا همه بدانند که من کجا می‌خواهم بروم و چقدر من روشنفکر و آوانگارد هستم (البته من این ایسم ها را هم خیلی دوست دارم مثلا میگویند فلانی خیلی مینیمالیست است یا همین چیزها، حالا باید بگردم و یک ایسم خوب برای خودم پیدا کنم).بلیت خریدم و پریدم داخل موزه هنر‌های معاصر . اولِ نمایشگاه یک پوستر بزرگ در معرفی خانم درودی بود (شما میتوانید اطلاعات مورد نیاز در مورد ایشان را در اینجا مطالعه کنید.)و بعد کارهای زیبا یکی پس از دیگری آماده برای دیده شدن.برداشت من از این نمایشگاه شاید غیر حرفه‌ای باشد اما من کارهای دهه هفتاد میلادی  ایشان را بیشتر پسندیدم . فکر می‌کنم در این دوران بعد از چاپ نقاشی "نفت ایران"
(شاملوی بزرگ این نقاشی را نفت رگهای زمین – رگهای ما نامگذاری کرده است) در سال 1968در مجله ها و روزنامه‌های غربی مانند نیوزویک ، لایت ، نیوز فرانت دوره‌ی شکوفایی خانم درودی آغار می‌شود که شاید برگرفته از نیروی مضاعف جهانی شدن ایشان است.

در بین تابلوهای این نمایشگاه من آثار زیر را بیشتر پسندیدم:

 

فضا(1970)

خون همه خون(1972)

گریز(1972)

بنفش بنفش(1972)

نبض تاریخ(1973)

غروب(1974)

رستاخیز کویر(1974)

رقصی چنین(1975)

صداقت لحظه(1976)

فراسو(1979)

فاصله ها (1993)

سینه ریز آسمان (2007)

 

آنچه که نظر من را در تابلوهای ایشان جلب کرد استفاده از گل و مروارید در اکثر کارها بود و همچنین تصویر کویر ، باور این موضوع سخت بود که کویر را پر آب و سرشار از زندگی ببینی اما خوب ایشان کویر را اینطوری کشیده بودند و من هم دیدم و لذت بردم.چیز دیگری که نظر من را جلب کرد پرسپکتیو آثار بود به گفته خودم تصاویر دارای عمق زیاد بود مثلا در تابلو‌هایی که از کویر بود یک وسعت زیادی را به تصویر کشیده بودند که تا دوردست‌های کویر را می‌شد در تابلوی کوچکی تماشا کرد.

یک تابلویی هم بود که فکر میکنم با ادبیات بی‌ربط نبود با نام " به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را ".امروز از شانس من خانم درودی هم در نمایشگاه حضور داشتند و عده‌ای در حال تهیه فیلم و عکس از ایشان بودند .

باغ بیقراری 1991

باغ بیقراری

 

به زلالی یک عشق

به زلالی یک عشق

 

بهت دشت

بهت دشت

 

دیوار آسمان

دیوار آسمان

 

 این مطلب را هم در یکی از پوسترهای نمایشگاه از زبان خانم درودی نوشته‌اند که برایتان می‌نویسم:

"امروز از خود می پرسم آیا این نقش‌های رنگین خاکستر منِ سوخته است یا عبور جرقه‌ای گداخته که خلاقیت را بشارت‌ می‌دهد ؟ این پرسشی‌است که زندگیم در آن خلاصه شده‌است بی‌آنکه هنوز پاسخ آن را یافته باشم.همیشه درپی کشف جرقه‌ی خلاقیت بوده‌ام که با آن تمامی هستی خود را شعله‌ور کنم.برای درک مفهوم و حس نقاشی راز سایه روشنها ، طرحها و رنگها را تجربه کرده‌ام اما نقاشی آنچنان مفهوم گسترده‌ای است که نقاش بودن کافی نیست"

خلیج فارس

خلیج فارس

 

گلهای خشم

گلهای خشم

 

گل عشق در کویر

گل عشق در کویر

 

اشراق

اشراق

 

 

این شعر را هم آقای شاملو برای خانم درودی سروده اند :

تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم

و آن نگفتیم

که به کار آید ،

چرا که تنها یک سخن در میانه نبود:

آزادی!

ما نگفتیم

تو تصویرش کن

 

مهربان ابد

مهربان

 

عبور

عبور

 

ریشه‌های جنون

ریشه‌های جنون

 

طغیان کویر

طغیان کویر

 

رقصی چنین

رقصی چنین

 

جا دارد اینجا از آقای رئیس برای مرخصی ، از باقرخان برای جای پارک ، از سایپا برای تولید ماشین که من را به نمایشگاه برد،از شرکت که به من حقوق می‌دهد تا از گرسنگی نمیرم و بتوانم به نمایشگاه بروم، از وزیر فرهنگ که نقاشی‌ها را سانسور نکرده بود ، از آقای رادان که نظم را در نمایشگاه برقرار کرده بودند تا خدای‌ناکرده کسی کور نشود ، از اداره برق که اجازه داده بود چراغ موزه در روز روشن بماند ، از اداره آب و فاضلاب که جلوی در موزه را نکنده بود ، از اداره گاز که هیچ لوله‌ای نترکیده بود ، از آقای رویانیان که پلیس‌هایش ترافیک را کنترل کرده بودند که کم و زیاد نشود و همه بتوانند سر وقت برسند ، از شهرداری که موزه را فضای سبز اعلام نکرده بود ، از اداره مالیات  که هنوز داروغه ناتینگهام را سر وقت موزه نفرستاده بود ، از وزارت بازرگانی که هنوز یارانه پودر را قطع نکرده بود و بلیت ارزان بود ، از کشور امارات که نام تابلوی خلیج فارس خانم درودی را عوض نکرده بود ، از ترکیه مهربان که اجازه داده بود خانم درودی ایرانی باشد و هنوز نقاش ترک نشده بود ،از کشور فرانسه که اجازه داده بود میراث فرهنگی‌اش (نقاشی ها) به کشور پر ریسک ایران فرستاده شود ،از هواپیمایی ایران که هواپیمای خوب فرستاده بود دنبال نقاشی‌ها تا سقوط نکند (شاید هم ایر فرانس این زحمت را کشیده باشد اما هما خانم هم دستش درد نکند که آدرس اشتباهی نداد)،‌از پرسنل خدوم فرودگاه امام که نقاشی‌ها را گم نکردند ،  ‌از افشین قطبی که رفت و به خانم درودی و دیگر ایرانی‌های مقیم خارج پیام داد که برای خدمت به ایران نیایند و همانجا بمانند و از راه دور خدمت کنند(طبیعتا خانم درودی می‌توانند کماکان در خارج شکوفا باشند)، از آقای رئیس جمهور که دستور نداده بود روی نقاشی ها بنویسند انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست ، از مسئولین محترم نظام که همه سالم و سر حال بودند و هیچکدام به رحمت خدا نرفته بودند تا موزه تعطیل شود ، از استاد مهربان برای اینکه در این دوره و زمانه وانفسا بجز خودشان به کس دیگری هم فکر می‌کنند و همچنین از خانم درودی که این نقاشی‌ها را کشیده بودند تشکر کنم .

 

این نمایشگاه تا 22 خرداد دایر است.در صورت تمایل برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد نمایشگاه ‌می‌توانید با مدیر روابط عمومی موزه هنرهای معاصر آقای نوفرستی و با شماره‌های:۸۸۹۶۵۶۶۴-۸۸۹۵۱۹۶۵ تماس بگیرید.