آنهایی که مثل من کارمند هستند حتما به این نکته توجه کردهاند که داشتن لیوان در بین کارمندان یک اصل مهم هست و نکته جالب این هست که اکثرا همکاران خانم سعی میکنند از لیوانهایی به مراتب بهتر و با کیفیتتر استفاده کنند .آقایان زیاد به این سوسولبازیها اعتقادی ندارند و برای نوشیدن آب و چای به همان لیوانها و فنجانهای شرکت و اداره بسنده میکنند .
در بین همکاران ، ما یک دوستی داریم که تا قبل از ازدواج به همین لیوانها و فنجانهای شرکت بسنده میکرد اما حالا امروز لیوانی با خود به شرکت آورده که همه ما را متعجب کرد و باعث شد تا من اینها را بنویسم.
لیوان زیبایی که با خطهای صاف و همچنین رنگهای شاد طراحی شده است. گذشته از شوخیهای مردانه و الطاف دوستان به این همکار محترم ما که :"پسر تو تا دیروز توی پوست هندوانه آب میخوردی و تو را چه به این لیوان " ،" خوب عزیزجان پس قول دادی که دیگر با آفتابه آب نخوری " گرفته ، تا صحبت در مورد مزایای زن و مادر زن و زن ذلیلی و کلاس و....
طرح روی لیوان تقریبا این شکلی بود :
در بین چیزیهایی که در مورد موندریان و طرحهایش خواندم این چند مورد برای من خیلی جالب بود :
موندریان به عرفان در هنر معتقد بود و سعی کرد تا انتزاع هندسی را جلوه بخشد .
عناصر اولیه یک طرح و نقاشی خطوط و رنگها هستند و موندریان همواره بر این بود تا با ایجاد یک نظم و انظباط ریاضی بین خطوط و رنگها به سادهترین شکل نقاشی( نه سهل انگاری و سادهپنداری ) دست یابد.
حالا این طرحها را ببینید و اگر کسی بیشتر در موردشان میداند برای من بنویسید.
امروز یکشنبه 12 خرداد حضرت رئیس کیفور بود و از آنجا که همیشه باید از فرصتها نهایت سوء استفاده را کرد ، از کشوی میز یک برگه مرخصی ساعتی با کاربن بیرون آوردم و بعد از چند ثانیه برگه پر شده را جهت امضاء به محضر رئیس برده و رستگار شدم. مدتها بود که دوست داشتم بروم و نمایشگاه را ببینم . میترسیدم زودتر از زمان مقرر یک بلایی سر نمایشگاه بیاید و تمام شود و من نتوانم ببینم . بعد از دو هفته این اولین بار بود که شهر را در روز میدیم . شعاع وسعت تماشای من همین جاده مخصوص کرج است . صبح زود کار در شرکت و شب دیر در خانه و خواب. این تقریبا برنامه زندگی من در طی روزاست (در چند سال اخیر البته) . همچون هموطنان روستایی که محو زیباییهای بصری شهر میشوند ترافیک را سپری میکردم . حالا دیگر عجلهای نداشتم به انتهای خیابان باقر خان که رسیدم بعد از پیچ بیمارستان امام بدنبال جای پارک بودم و بعد از دوبار رفتن و برگشتن بالاخره بخت ما باز شد و جایی پیدا. پس از پارک ماشین و قل و زنجیر کردن آن از ترس فرار و رفتن بدون من ، به سمت موزه براه افتادم . احساس خوبی داشتم و دوست داشتم تا همه بدانند که من کجا میخواهم بروم و چقدر من روشنفکر و آوانگارد هستم (البته من این ایسم ها را هم خیلی دوست دارم مثلا میگویند فلانی خیلی مینیمالیست است یا همین چیزها، حالا باید بگردم و یک ایسم خوب برای خودم پیدا کنم).بلیت خریدم و پریدم داخل موزه هنرهای معاصر . اولِ نمایشگاه یک پوستر بزرگ در معرفی خانم درودی بود (شما میتوانید اطلاعات مورد نیاز در مورد ایشان را در اینجا مطالعه کنید.)و بعد کارهای زیبا یکی پس از دیگری آماده برای دیده شدن.برداشت من از این نمایشگاه شاید غیر حرفهای باشد اما من کارهای دهه هفتاد میلادی ایشان را بیشتر پسندیدم . فکر میکنم در این دوران بعد از چاپ نقاشی "نفت ایران"
(شاملوی بزرگ این نقاشی را نفت رگهای زمین – رگهای ما نامگذاری کرده است) در سال 1968در مجله ها و روزنامههای غربی مانند نیوزویک ، لایت ، نیوز فرانت دورهی شکوفایی خانم درودی آغار میشود که شاید برگرفته از نیروی مضاعف جهانی شدن ایشان است.
در بین تابلوهای این نمایشگاه من آثار زیر را بیشتر پسندیدم:
فضا(1970)
خون همه خون(1972)
گریز(1972)
بنفش بنفش(1972)
نبض تاریخ(1973)
غروب(1974)
رستاخیز کویر(1974)
رقصی چنین(1975)
صداقت لحظه(1976)
فراسو(1979)
فاصله ها (1993)
سینه ریز آسمان (2007)
آنچه که نظر من را در تابلوهای ایشان جلب کرد استفاده از گل و مروارید در اکثر کارها بود و همچنین تصویر کویر ، باور این موضوع سخت بود که کویر را پر آب و سرشار از زندگی ببینی اما خوب ایشان کویر را اینطوری کشیده بودند و من هم دیدم و لذت بردم.چیز دیگری که نظر من را جلب کرد پرسپکتیو آثار بود به گفته خودم تصاویر دارای عمق زیاد بود مثلا در تابلوهایی که از کویر بود یک وسعت زیادی را به تصویر کشیده بودند که تا دوردستهای کویر را میشد در تابلوی کوچکی تماشا کرد.
یک تابلویی هم بود که فکر میکنم با ادبیات بیربط نبود با نام " به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را ".امروز از شانس من خانم درودی هم در نمایشگاه حضور داشتند و عدهای در حال تهیه فیلم و عکس از ایشان بودند .
این مطلب را هم در یکی از پوسترهای نمایشگاه از زبان خانم درودی نوشتهاند که برایتان مینویسم:
"امروز از خود می پرسم آیا این نقشهای رنگین خاکستر منِ سوخته است یا عبور جرقهای گداخته که خلاقیت را بشارت میدهد ؟ این پرسشیاست که زندگیم در آن خلاصه شدهاست بیآنکه هنوز پاسخ آن را یافته باشم.همیشه درپی کشف جرقهی خلاقیت بودهام که با آن تمامی هستی خود را شعلهور کنم.برای درک مفهوم و حس نقاشی راز سایه روشنها ، طرحها و رنگها را تجربه کردهام اما نقاشی آنچنان مفهوم گستردهای است که نقاش بودن کافی نیست"
خلیج فارس
گلهای خشم
گل عشق در کویر
اشراق
این شعر را هم آقای شاملو برای خانم درودی سروده اند :
تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم
و آن نگفتیم
که به کار آید ،
چرا که تنها یک سخن در میانه نبود:
آزادی!
ما نگفتیم
تو تصویرش کن
مهربان
عبور
ریشههای جنون
طغیان کویر
رقصی چنین
جا دارد اینجا از آقای رئیس برای مرخصی ، از باقرخان برای جای پارک ، از سایپا برای تولید ماشین که من را به نمایشگاه برد،از شرکت که به من حقوق میدهد تا از گرسنگی نمیرم و بتوانم به نمایشگاه بروم، از وزیر فرهنگ که نقاشیها را سانسور نکرده بود ، از آقای رادان که نظم را در نمایشگاه برقرار کرده بودند تا خدایناکرده کسی کور نشود ، از اداره برق که اجازه داده بود چراغ موزه در روز روشن بماند ، از اداره آب و فاضلاب که جلوی در موزه را نکنده بود ، از اداره گاز که هیچ لولهای نترکیده بود ، از آقای رویانیان که پلیسهایش ترافیک را کنترل کرده بودند که کم و زیاد نشود و همه بتوانند سر وقت برسند ، از شهرداری که موزه را فضای سبز اعلام نکرده بود ، از اداره مالیات که هنوز داروغه ناتینگهام را سر وقت موزه نفرستاده بود ، از وزارت بازرگانی که هنوز یارانه پودر را قطع نکرده بود و بلیت ارزان بود ، از کشور امارات که نام تابلوی خلیج فارس خانم درودی را عوض نکرده بود ، از ترکیه مهربان که اجازه داده بود خانم درودی ایرانی باشد و هنوز نقاش ترک نشده بود ،از کشور فرانسه که اجازه داده بود میراث فرهنگیاش (نقاشی ها) به کشور پر ریسک ایران فرستاده شود ،از هواپیمایی ایران که هواپیمای خوب فرستاده بود دنبال نقاشیها تا سقوط نکند (شاید هم ایر فرانس این زحمت را کشیده باشد اما هما خانم هم دستش درد نکند که آدرس اشتباهی نداد)،از پرسنل خدوم فرودگاه امام که نقاشیها را گم نکردند ، از افشین قطبی که رفت و به خانم درودی و دیگر ایرانیهای مقیم خارج پیام داد که برای خدمت به ایران نیایند و همانجا بمانند و از راه دور خدمت کنند(طبیعتا خانم درودی میتوانند کماکان در خارج شکوفا باشند)، از آقای رئیس جمهور که دستور نداده بود روی نقاشی ها بنویسند انرژی هستهای حق مسلم ماست ، از مسئولین محترم نظام که همه سالم و سر حال بودند و هیچکدام به رحمت خدا نرفته بودند تا موزه تعطیل شود ، از استاد مهربان برای اینکه در این دوره و زمانه وانفسا بجز خودشان به کس دیگری هم فکر میکنند و همچنین از خانم درودی که این نقاشیها را کشیده بودند تشکر کنم .
این نمایشگاه تا 22 خرداد دایر است.در صورت تمایل برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد نمایشگاه میتوانید با مدیر روابط عمومی موزه هنرهای معاصر آقای نوفرستی و با شمارههای:۸۸۹۶۵۶۶۴-۸۸۹۵۱۹۶۵ تماس بگیرید.